واژه

ادبیات.شعر.مطالب گوناگون.سرگرمی.شعرهای فرزانه طاهری.مطالب دینی.مطالب علمی.دانلود کتاب.دانلودشعر.
دوبیتی زیبا از فرزانه

گفتی که شوی یارمنو راست نگفتی
گفتم چه شود عاقبت کار؟ نگفتی
آنشب که به نیتش گرفتم فالی
حافظ توچرا ؟پس توچراراست نگفتی؟
شعرفرزانه

 

امشب بیاکه کاسه ی صبرم شکسته است
زنگارغم به چهره ی زردم نشسته است
بااین شراب ها که مستم نمی کنند
ساقی زبسکه باده به من دادخسته است

شعرفرزانه

 

 

+نوشته شده در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرمن,شعرفرزانه ,شعرشاعران,ساعتتوسط فرزانه |
شعرمرا پرترانه کن

امشب بیاوشعرمراپرترانه کن

گل واژه ای بیاروغزل عاشقانه کن

دربزم شعروادب نیست جای من

برمن مگیرخرده وکمتربهانه کن

گیرم تمام قافیه هایم غریب است

ازعشق مثنوی بسازوبسویم روانه کن

شعرترم که پرازسوزودرداست

مصداق گریه واشک شبانه کن

این شعررابه قالب قلبم سروده ام

کمتربه وزن وعروضش نشانه کن

احساس رابه جناس وردیف نتوان گفت

کمتربه شعرمن بخندوجنونم فسانه کن

اکنون که شعرمراپاره میکنی

درآب جویباربریزوروانه کن..

                                           شعر فرزانه

+نوشته شده در برچسب:ادبیات,شعر,شعرمن,شعرفرزانه,اشعارفرزانه,,ساعتتوسط فرزانه |
یک نفرنی میزند تنهایی خودرا...

یک نفرنی میزندتنهایی خودرا

دلتنگی زبانی که شکایت دارد..

درمیان همه سکوتها

نی ازهمه خوش صداتراست

فاجعه قبلااتفاق افتاده..

ازهمان جایی که شروع کردیم..

همین حالافرداتمام شد..

همه چیزنابودشد

همه چیزباقطره اشکی ازگوشه چشمانم فیصله پیداکرد..

اماهنوزبغض هایم شکسته نشده!!

دوست فراموشکارم

چه آرام بخواب رفته ای!

 

 

+نوشته شده در برچسب:شعرمن ,شعر,ادبیات,قطعه ادبی,عکس سینماگراف,ساعتتوسط فرزانه |
قلمستان

 

صنوبر قلمستان میشود...
 
قلمهاروزبه روزکوتاهترمیشوند...
 
نوشته هاطولانی تر...
 
شعربهارسروده میشود...
 
سینه سرخ میخواند..
 
میخواند ودوره میکند...
 
بروزن وباقافیه..
 
منقارش رنگ وبوی انگور میدهد...
 
بی آنکه هراس ازدست دادنی اورادرقفس کند...
 
وشایدقفسی دیگر...
 
بهاربایدمجال خودنمایی بیابد..
 
تاعظمت خورشیدازنگاهی پنهان نماند....
 
تاآن زمان سینه سرخ شایدققنوسی شود..
 
که حتی اگر به آتشش افکنند...
 
عاشق ترین باشد!!
 
 
+نوشته شده در برچسب:شعرمن ,شعر,ادبیات,قطعه ادبی,عکس سینماگراف,شعرشاعران معاصر,ساعتتوسط فرزانه |
باتوبودن...

وقتی که بامنی

 

وقتی که باتوام

حرفی نمیزنی

حرفی نمیزنم

پروانه سان به شوق

درپیله ی خیال

ابریشمی زشعر

گردتومی تنم

ای بالبان تو

یک باغ خنده گل

پرغنچه می شود

ازخنده دامنم

ای آفتاب گرم

وقتی توبامنی

حس میکنم دوروح

روییده درتنم

دستان ماپلیست

باعشق استوار

آنسوی پل تویی

این سوی پل منم

 

+نوشته شده در برچسب:شعرمن,ادبیات,شعر,شعرفرزانه,سروده های ف-طاهری,سینماگراف,عکس,ساعتتوسط فرزانه |